داستان کامل جواهری در قصر
داستان کامل جواهری در قصر
حتما تا قسمت 29 را دیدید من از قسمت 30 براتون تعریف میکنم یانگوم میخواد پرستار بشه وبه قصر برگرده میره بیش همون پرستاره که بهش درس بده
پرستاره هم یه عالمه رنگ میگه که یانگوم حفظ کنه مثلا رنگ زرد نشانه زردی وبی حالیه یانگوم هم همش تمرین میکنه وبه هر کی مرسه  نگاه تو صورتش میکنه
در قصر هم یونسنگ هم به عقد پادشاه در میاد  وپادشاه اونو بانوی اول میکنه در قسمت بعد یعنی 31 از قصر دستور میاد که باید افسر مین جانگو 300تا اسب به پادشاه ببره افسر
مین جانگو اول نمیخواد بره چون ممکنه ژاپنی ها به روستا حمله کنن ولی بعد میره از طرفی هم یانگوم طب سوزنی رو پیش پرستار جیجو تمرین میکنه اما هر چی سعی میکنه نمی تونه
انجام بده بالاخره ژاپنی ها به روستا حمله میکنن و همه رو میگیرند رییس ژاپنی ها هم زخمی میشه و از مردم میخواد که یه پرستار به اونها معرفی کنه پرستار جیجو که به همراه افسر مینجانگو
به قصر رفته بود و کسی نبود به جز یانگوم ژاپنی ها میگن که اگه دکتر به ما معرفی نکنید همتونو میکشیم بالاخره یانگوم میره ورییس ژاپنیها رو میبینه ومیگه باید طب سوزنی بشه ولی یانگوم نمیتونه
این کار رو بکنه دالکو که برای دیدن یانگو به جیجو اومده به یانگوم میگه تو باید این کار رو بکنی وژاپنی ها تحدید مکنن که اگر این کار رو نکنید همتونو میکشیم بالاخره یانگوم این کار رو انجام میده
وحال رییس ژاپنی ها بهتر میشه ولی یانگوم میگه باید 10 روز استراحت کنه تا کاملا خوب بشه ولی ژاپنی ها مگن باید فردا از اینجا بریم وتو رو همراه خودمون ببریم یانگوم میگه باشه ولی یه
دارویی است که من باید برم بیارم و وقتی میره دارو رو بیاره افسر مین جانگو وسربازا سر مرسن وژاپنی ها رو شکست میدن وافسر مین جانگو میره تو بغل یانگوم در قسمت بعد یانگوم رو دستگیر مکنن
 به جرم اینکه  فرمانده ژاپنی ها رو درمان کرده است ویانگوم رادستگیر میکنن و افسر مین جانگو میره پیش رییس گارد سلطنتی و میگه که یانگوم جون خیلی هارو نجات داده و بالاخره یانگوم رو می بخشن
و بعد از ماجراهای فراوان یانگوم به دانشگاه پرستاری راه پیدا مکنه ومگن قراره مسابقه ای برگزار بشه که سه نفر اول این مسابقه رو به گارد سلطنتی به عنوان پزشک می برند یانگوم بعد از کلی
زحمت بالاخره قبول میشه وبه همراه پرستار جیجو به قصر بر مگرده در اولین برخورد یانگوم گیوم یونگ رو میبینه که بانوی اول آشپزخانه شده وبانو چویی پس از زدن زیر آب بانوی منشی های سلطنتی
خودش بانوی منشی های سلطنتی شده یانگوم بعد به دیدن دوستاش میره وپیش یونسنگهم میره وکلی گریه وزاری میکنه در همین حال ملکه هم حامله است و ظاهرا سقط جنین کرده ولی حلش
هنوز خوب نشده بالاخره یانگوم میفهمه که ملکه دو قلو داشته ویه بچه دیگه هم از تو شکمش در میارن ویانگوم محبوبیتش بیشتر میشه در طرف دیگر مادر پادشاه همحالش خوب نیست واز پادشاه هم قهر کرده
ودکترایی که پادشاه برای اون فرستاده رو هم رد مکنه ولی یانگوم بهش میگه چرا شما با پادشاه شرط بندی میکنید وچرا باهاش لج بازی میکنید با من شرط بندی کنید من یه سوالی
از شما می پرسم اگه جوابشو دادید من رو بکشید واگر جوابشو ندادید شما باید دارو بخورید وسوال میکنه اولین آشپز کیه اون که از همه مهربون تره وبابودنش برف های رو ی قله آب نمیشن
وبا رفتنش همه برفها آب میشن زندگیش مثل خدمت کاراس بانو چویی جواب معما رو به ملکه مادر میگه تا هم از شر یانگوم کمبشه وهم از ملکه مادر ولی ملکه مادر قبول میکنه ودارو ها رو میخوره
وبه یانگوم میگه جوابش مادر بود مگه نه یانگوم می گه آره از اون طرف پادشاه دوباره یونسنگ رو میبینه و میبرتش توی اتاق وازش بچه دار میشه وهمین طور میگذره وطاعون میاد یانگوم به همراه دکترای دیگه میرن ومردم رو نجات میدن
وکم کم پادشاه از یانگوم خوشش میاد ومیگه یانگوم رو صیقه من کنید ولی یانگوم به پادشاه میگه که من افسر مین جانگو رو دوست دارم راستی افسر مین جانگو هم وزیر میشه وپادشاه
بالاترین درجه قصر رو به یانگوم میده و لقب اون رو یانگوم بزرگ میزاره ویانگوم رو پزشک مخصوص خودش میکنه ولی یانگوم افسر مین رو دوست داره و کم کم حال پادشاه هم بدتر میشه راستی
بچه یونسگ هم به دنیا میاد وبانو چویی وپانسول چویی هم دستشون رو میشه و همشون رو میگیرن و بانو چویی را به اعدام محکوم میکنن ولی بانو چویی فرار مکنه واز کو پرت میشه ومیمیره
هال پادشاه هم بدتر میشه وزیران هم همه میان به پادشاه میگن که تو باید مین جانگو رو تبعید کنی وافسر مین رو نتبعید مکنن و به یانگوم میگه که منو فراموش کنی ولی یانگوم میگه من نمیتونم
وافسر مین مگه تو راهی نداری ویانگوم هم میگه پس این یادگاری رو از من قبول کن یانگوم میره بیش پادشاه وبعد از معاینه میگه شما روده هاتون مسدود شده وباید قسمتی از اون راببرید
شاه هم قبول میکنه قبل از اینکه یانگوم این کار رو بکنه دزدیه میشه و میبرنش پیش افسر مین جانگو و دزدان میگن که این آخرین دستور شاه بوده که شما با هم ازدواج کنید وبه چین برید تا دستگیر
نشوید خلاصه 8 سال میگذره ویانگوم صاحب یه دختر میشه ظاهرا هنوز هم دنبال یانگوم بودند که به یونسنگ خبر میدن که یانگوم رو دیدن و یونسنگ هم مخ ملکه رو میزنه و یانگوم رو بر میگردونن قصر
وهمون یانگوم بزرگ میشه افسر مین هم وزیر میشه ولی یانگوم قبول نمیکنه که تو قصر بمونه ومیگه مردم زیادی هست که من باید به اونا کمک کنم واز قصر بیرون میاد ویه زندگی ساده رو شروع میکنه
تو روخدا نظر بدید یه همچین نوشته ای لایق نظر نیست؟؟؟؟